جدول جو
جدول جو

معنی بیخ کبر - جستجوی لغت در جدول جو

بیخ کبر
(خِ کَ بَ)
عروق الاصف. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی صبر
تصویر بی صبر
ناشکیبا، بی شکیب
فرهنگ فارسی عمید
(کِ)
مرکّب از: بی + کبر + ی، بی تکبری. تواضع. خضوع و فروتنی. (ناظم الاطباء)، رجوع به کبر شود، بی گذار. بی گدار:
دارد بجود و مردمی آن عالم سخا
مانند بحر بی گذر و بی کنار دل.
سوزنی.
رجوع به گذر شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
استیصال یعنی از بیخ برآوردن. (آنندراج). استیصال و از ریشه برکنی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کنده شده از بیخ:
ای ز تو در باغ فضل سرو هنر سرفراز
وز تو شده بخل و جهل سرزده و بیخ کند.
سوزنی.
- بیخ کند کردن، استیصال. (یادداشت بخط مؤلف). از بن برانداختن
لغت نامه دهخدا
(وَ)
با ریشه بسیار. بزرگ بیخ. راسی. راسیه. اصیل کلان بیخ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). دارای چندین ریشه. (ناظم الاطباء) : درختی هر کدام بیخ آورتر و راسخ تر به ساعتی قلع توان کرد. (سندبادنامه ص 119). از غزارت و غلبۀ آن سنگ گران بگرداند و درخت بیخ آور بکند. (ترجمه تاریخ یمینی).
- کوه بیخ آور، جبلی راسخ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
، عشقه و لبلاب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ خِ کَ)
قبرستان شیخ کبیر، نام قبرستانی بشیراز. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی کار
تصویر بی کار
کسی که شغلی ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیل کار
تصویر بیل کار
آنکه کارش بیل زدن زمین و باغ است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی تکبر
تصویر بی تکبر
آنکه تکبر ندارد متواضع فروتن مقابل متکبر خودپرست
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی که بزمین فرو برده برآن چوب نهند و باتیشه تراشند، (خاتم) دستگاه ساده و کوچکی است با دو ضلع قایم بهم که بوسیله میخی بزمین محکم شود و وقت کارکه خاتم ساز بر روی زمین قرار گیرد ضلع عمود آن رو بخاتم سازاست. طرزاستفاده از میخ کارباین ترتیب است که اگرمثلابخواهند چوبی راببرنند یک سر آنرا بر روی زمین میگذارند و سر دیگر را به میخ کار تکیه میدهند و در عین حال آن سر چوب را که به میخ کار تکیه دارد از طرفین بین شست دو پای خود محکم میگیرند و آن وقت اره را برداشته مشغول محکم میگیرند و آن وقت اره را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیخ وبار
تصویر بیخ وبار
اصل و فرع، ریشه و ثمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی صبر
تصویر بی صبر
ناشکیبا، بی تحمل، ناآرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی خبر
تصویر بی خبر
نا آگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی کار
تصویر بی کار
کسی که کاری ندارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی صبر
تصویر بی صبر
ناشکیبا، بی تاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی خبر
تصویر بی خبر
سرزده، ناآگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
ریشه دار
متضاد: بی ریشه، سطحی، عادی، عمیق
متضاد: سطحی، غیرسطحی
متضاد: سطحی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
افتاده، خاشع، خاضع، خاکسار، فروتن، متواضع
متضاد: خودپرست، متکبر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی صبر
تصویر بی صبر
Impatient
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی خبر
تصویر بی خبر
Clueless, Oblivious, Unsuspecting, Unwitting
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی خبر
تصویر بی خبر
nieświadomy, niepodejrzliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی خبر
تصویر بی خبر
ignorante, ignaro, inconsapevole, incosciente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی خبر
تصویر بی خبر
desinformado, alheio, inconsciente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی صبر
تصویر بی صبر
impaciente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی خبر
تصویر بی خبر
无知的 , 无意识的 , 无戒心的 , 不知情的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی صبر
تصویر بی صبر
不耐烦的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی صبر
تصویر بی صبر
нетерплячий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی صبر
تصویر بی صبر
niecierpliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی خبر
تصویر بی خبر
безхитрий , неуважний , не підозрюючий , неусвідомлений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی خبر
تصویر بی خبر
ahnungslos
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی صبر
تصویر بی صبر
ungeduldig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی صبر
تصویر بی صبر
нетерпеливый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی خبر
تصویر بی خبر
невежественный , невнимательный , не подозревающий , невольный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی صبر
تصویر بی صبر
impaziente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی